مدیریت یارهبری در سازمان،مسئله این است؟
سازمانها به مانند کشتیهایی میمانند که باید توسط یک کاپیتان که همان مدیران هستند، هدایت شوند. اگر مدیر توانایی هدایت درست سازمان را نداشته باشد، کشتی در میان امواج پرتلاطم بازار از بین خواهد رفت. مدیران علاوه بر ویژگیهای مدیریتی باید رهبران خوبی نیز برای سازمانشان باشند. در گفتگو با دکتر حسین رضوی عضو هیات علمی دانشگاه و مشاور مدیریت به بررسی تفاوتهای مبحث مدیریت و رهبری پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
درباره تفاوت رهبری و مدیریت برایمان توضیح بفرمایید؟
سمت و مفهوم مدیریت متشکل از 5 وظیفه شامل برنامهریزی، سازماندهی، نیروگماری، هدایت، نظارت و کنترل است که برای هر سمت مدیریتی از سرپرستی گرفته تا مدیریت میانی و مدیریت ارشد سازمان در حیطه و حدود مشخصی صدق میکند. در واقع، مدیریت به رتبه و سمت سازمانی بستگی دارد و بر اساس ساختار سازمانی برای بخش مشخصی از سازمان و کارکنان به هر مدیر تفویض اختیار شده است. این در حالی است که رهبری یک ویژگی رفتاری و یکی از وظایف مدیریت است و ممکن است فردی که در سازمان دارای سمتی نیست، دارای این ویژگی باشد. یک مدیر، سیستم یا فرآیندی توسعه یافته را مدیریت میکند و وظیفه وی کسب اطمینان از پیشرفت صحیح این فرآیندها است. رهبر شخصی است که ایدهها و فرآیندها را برای اولین بار ایجاد میکند، در واقع رهبر فردی مبتکر است. رهبری فرایند اثرگذاری دراشخاص بطوری که افراد بامیل وخواسته خود درجهت نیل به اهداف گام بردارند. تفاوت عمده دیگر این است که مدیر در سازمان منصوب میشود و موظف به انجام وظایف شغلی خود است. نکتهی قابل توجه این است که مدیران هیچ گاه لزوماً یک رهبر نیستند و دارا بودن این ویژگی بیشتر به خصوصیات فردی آنان بستگی دارد. مدیران همیشه کارکنانی در اختیار دارند، اما رهبران از طریق سبک فعالیت خود پیروانی را به دست میآورند.تشویق اطرافیان، یکی از روشهایی است که رهبران از آن برای جذب افراد پیرامون خود استفاده میکنند. به بیان کلی، رهبر سازمانی خوب همواره به فکر توسعه امور است و یک مربی است، اما در مقابل مدیر انتقاد میکند و همیشه نکاتی را به اطرافیان خود متذکر میشود تا به این ترتیب کارکنان با سیستم مطابقت پیدا کنند. رهبری بر توانایی نفوذ مدیر در انگیزش کارکنان به منظور دستیابی به اهداف سازمانی دلالت دارد’ و از طریق هدایت ، انگیزش و برقراری ارتباطات صورت می گیرد. ولی مدیریت به فراهم کردن امکانات وتنظیم امور عادی وجاری سازمان که ازقبل تعیین شده است.می پردازد.مدیریت قانون گرا ورهبری مصلحت گراست .مدیریت حالتی سنتی یا کلاسیک داردو تصمیمات رفتارخود رابراساس قانون به شکل ثابتی تنظیم میکند ولی تصمیمات ورفتاررهبری برپایه ضرورت های زمانی واقتضائات محیطی می باشد.باید گفت که سازمانها به هر دو سبک نیاز دارند، اما در این میان، فقط رهبران سازمانی هستند که مورد قدردانی قرار میگیرند. دلیل قدردانی از آنان وجود مهارت برقراری ارتباط در آنان است. مهم ترین عامل این است که رهبران سازمانی همواره شنوندگان خوبی برای پیروان خود هستند. تفاوت اصلی در این است که یک مدیر برای اطمینان از اینکه امور سازمان به راحتی قابل تغییر نیست، از شخص دیگری کمک میگیرد تا شنونده نظرات کارکنان باشد.تمایل به تغییر، خصیصه اصلی افرادی است که مهارت رهبری دارند. رهبران سازمانی به جای احساس محدودیت، فعالانه به دنبال فرصتهایی هستند تا تغییرات مثبتی ایجاد کنند. در مقابل مدیران به مراتب از وضع موجود خشنود هستند و به دنبال راههایی هستند تا سیستم موجود کارآمدتر شود. به این ترتیب، میتوان چنین استدلال کرد که یک مدیر مقلد است در حالی که یک رهبر سازمانی بیشتر فردی مبتکر است. این نکته نه تنها برای یک سیستم صادق است، بلکه در سبکهای مدیریتی و رهبری نیز بهکار گرفته میشود.یک مدیر در رویارویی با هر موقعیتی بیشتر به دنبال این است که بداند هر یک از فعالیتها چگونه و در چه زمانی باید تکمیل شوند. اما یک رهبر سازمانی تمایل دارد از چرایی انجام همان فعالیت اطلاع داشته باشد. گرایش به تفکر خلاق دلیل اصلی تفاوت بین مهارتهای مدیریتی و رهبری است. اگرچه در هر موقعیتی نمی توان مهارتهای رهبری را بهکار بست، اما داشتن تفکری خلاق جهت توسعه، امری حیاتی به نظر میآید. بدیهی است هر چه تفکر بسته و محدود باشد، تمایل به تغییر کمتر است. حتی بهترین رهبران سازمانی نیز با افتادن در این دام، به راحتی به مدیری ساده تبدیل خواهند شد.آخرین تمایز بین مدیر و یک رهبر این است که مدیران سعی میکنند کارها را به طور صحیحی انجام دهند، ولی رهبران کارهای صحیحی انجام میدهند. انجام وظایف رسمی موجب ایجاد محدودیت در انعطاف پذیری و توسعه میشود و رهبرانی که به اندازه کافی شجاع هستند سعی در تشویق خلاقیت و نوآوری دارند.
خصوصیات رهبر |
خصوصیات مدیر |
ابداع میکند |
اداره میکند |
یک اصل است |
یک رونوشت است |
بهبود می بخشد |
نگهداری میکند |
روی افراد تمرکز دارد |
روی سیستم تمرکز دارد |
اعتماد میپراکند |
نظارت میکند |
دیدگاه وسیعی دارد |
دیدگاه محدودی دارد |
چه چیز و چرا را می پرسد |
چگونه و چه وقت را می پرسد |
چشم به افق دارد |
نظر به انتهای خط دارد |
سرچشمه میگیرد |
پیروی میکند |
با وضع موجود در جدال است |
وضع موجود را می پذیرد |
آدم خودش است |
سرباز قدیمی خوبی است |
کارهای درست انجام میدهد |
کارها را درست انجام میدهد |
بفرمایید که کدام یک در سازمان بر دیگری اولویت دارد؟
از آنچه در قبل گفته شد میتوان دریافت که برای موفقیت یک سازمان، باید به هر دو مقوله «مدیریت» و «رهبری» توجه داشت؛ هر چند یک مدیر موفق میتواند با توجه به مهارتها و وظایفی که برای وی برشمرده شد، سازمان را به سوی اهداف خود، پیش ببرد اما این مهارتهای مدیریتی برای موفقیت در جهان صنعتی امروز کافی نیست. از سوی دیگر در طول تاریخ ثابت شده است که موفقیت یا شکست جنگها، امور تجاری، مسابقههای ورزشی و گروههای معترض سیاسی تا حدود زیادی به رهبری آنها مربوط میشود به گونهای که «بنیس»، در اهمیت «رهبری» معتقد است که «برای بقا در قرن بیست و یکم ما نیازمند نسل جدیدی از رهبران هستیم.». بهتر است که یک مدیر روی خود مدیریت داشته باشد و روی سازمان رهبری. ترکیبی از این دو همیشه مورد نیاز است. اگرچه همه مدیران به طور ضروری رهبر نیستند. بیشـتر مدیران فعال در بلند مدت رهبر به حساب میآیند. مدیران جدید باید شناختی اساسی از تفاوت میان مدیریت و رهبری داشته باشند و بدانند چگونه این دو فعالیت برای تحقق موفقیت سازمان باید با هم ترکیب شوند. معمولاً مدیر از اجرای یک شغل اطمینان حاصل میکند در حالی که رهبر مراقب فردی است که آن شغل را اجرا میکند و به او توجه دارد. برای ترکیب مدیریت و رهبری مدیران جدید باید توجهی حساب شده و منطقی به فرآیندهای سازمانی نشان دهند (مدیریت) و به کارکنان به عنوان افراد انسانی توجه واقعی داشته باشند (رهبری).
رهبران سازمان باید چه ویژگی های داشته باشند؟
مهمترین ویژگیهای یک رهبر در سازمان به صورت زیر است. یک: ارتباطات. ارتباطات یک عنصر کلیدی در تبدیل شدن به یک رهبر بزرگ به حساب میآید، دلیلش هم ساده است؛ اگر فردی همهی ویژگیهای دیگر را داشته باشد ولی در امر برقراری ارتباط با شکست مواجه شود، شانس کمی برای یک رهبر خوب بودن خواهد داشت. ارتباطات به تبادل اطلاعات ارزشمند، انگیزه، انتقادهای مؤثر و بالاتر از همهی اینها یک اعتقاد روشن در مورد آنچه که تیم به دنبال آن است، کمک مینماید. دو: اعتماد به نفس. رهبران اعتماد به نفس را در خیلی از کارهای سادهای که انجام میدهند، نشان میدهند، مثل سخنرانیهایی که ارائه میدهند یا وقتی که با تکبر راه میروند. این خصیصه احتمالأ بارزترین ویژگی فرد رهبر در گروه است. حقیقت جالب در این مورد این است که این اعتماد به نفس به تدریج در میان سایر اعضای گروه هم سرایت خواهد کرد. سه: صداقت. با ارزشترین دارایی یک رهبر، صداقت است. او باید با هر دو گروه پیروان و همقطاران خود به طور یکسان صادق باشد. این ویژگی به اخلاقیات و درایت فرد مرتبط میباشد. در واقع زمانی که فرد اخلاقیات را به طور کامل در نظر نگیرد، صداقت خود را از دست داده است، شاید به همین دلیل است که اخلاقیات و انصاف، صفت قابل تحسینتری میباشد. بنابراین رهبران باید صداقت را در الویت کارهای خود قرار دهند .چهار: آیندهنگری. ویژگیهای رهبری برای موقعیتها و پستهای مختلف سازمانی با یکدیگر فرق میکنند. برای مثال یک مدیرعامل باید توانایی پیشبینی روندهای آتی صنعت و تاثیر آنها بر کسب و کار خود را داشته باشد. یک رهبر باید همواره در نظر داشته باشد که اکنون کجاست و در آینده به کجا میخواهد برود. او باید از آیندهنگری خود استفاده کرده و شرکت خود را به پیش ببرد و براستی چنین توانی، یک مهارت بسیار کمیاب است. پنج: تصمیمگیری. اگرچه مشاوران و تحلیلگران بسیاری هستند که میتوانند با اطلاعات ارزشمند خود به رهبر در جهت تعیین اموری که باید انجام شود کمک نمایند، اما در نهایت کشتی در دستان کاپیتان است، این رهبر است که باید تصمیم بگیرد که مخالف یا موافق برنامهای هست یا نه، ورق دست رهبر است و اوست که میتواند بین تحسین و زخم زبان یکی را انتخاب کند، در نهایت همه چیز پس از تصمیمگیری رهبر اتفاق میافتد.شش: انگیزش. یک رهبر خوب باید همواره همتیمیهای خود را برای عملکرد مناسب و خلق محیط کاری سالم، برانگیزاند. در زمانهای بحران، روحیهی افراد بسیار آسیبپذیر است و این وظیفه رهبر است که به تیم کاری خود در جهت مقابله با موانع و مشکلان، انگیزه بدهد.هفت: ثبات رهبری. اثر بخش بدون ثبات امکانپذیر نیست، هر رهبری یک رویکرد منحصر به فرد برای خودش دارد. سبک خود را اساسأ تغییر ندهید چرا که این سبک شماست که شما را به رهبری که اکنون هستید تبدیل میکند. روی مشکلات خود کار کنید اما مراقب باشید که با نشان دادن تناقض و بیثباتی از خود، کارکنان خود را گیج نکنید. انتظارات شما باید در عین مواجهه با نیازهای تغییر ناپذیر، تا حد امکان ثابت باقی بمانند.هشت: مدیریت انتقادات. هرچه که شما بیشتر در مسیر موفقیت قدم برمیدارید، انتقادات نسبت به شما هم بیشتر خواهد شد. با علم به اینکه همواره افرادی هستند که تصمیمات شما را مورد نقد قرار دهند، آرامش خود را حفظ نمایید، این افراد بیشتر مشکلات را شناسایی میکنند تا حل کنند. مهارتهای خود را برای پاسخگویی به چنین انتقاداتی تقویت کنید به نحوی که به آنها اجازه ندهید اعتماد به نفس و اشتیاق شما را تقلیل نمایند. از طرف دیگر ضروری است که بازخور سازنده از خود نشان دهید، شاید بخشهایی در سازمان شما نیاز به بهبود و رسیدگی بیشتر داشته باشند. به یاد داشته باشید که به انتقادات همیشه با یک دید مثبت نگاه کنید چرا که آنها نشان میدهد که هستند افرادی که به شما توجه میکنند. نه: گوش دادن. برخلاف عقیده عموم، رهبری تنها دستور دادن به بقیه افراد نیست، بلکه رهبر فردی است که باید شنونده خوبی هم باشد. تنها زمانی که شما شنونده خوبی باشید میتوانید موقعیت خود را بهتر ارزیابی و تجزیه تحلیل کنید و با همکاران و زیردستانتان بهتر ارتباط برقرار کنید و این ارتباطات هستند که به شما امکان یکی شدن با دیگران را فراهم مینماید. ده: صبوری. آخرین و البته نه کماهمیتترین ویژگی یک رهبر، صبوری است. هرچه در مورد اهمیت این فضیلت بگوییم باز هم کم است. صبوری، یک ویژگی اساسی است که دست در دست همه ویژگیهایی دارد که در بالا ذکر گردید. یک رهبر خوب باید با زیردستان و همکاران خود صبور باشد تا بتواند مسیر کاری خود را هموار سازد
آیا رهبری در سازمان در شکل گیری فرهنگ سازمانیو یا رفتار سازمانی درست تاثیرگذار است؟
فرهنگ و سازمان اشاره به آن عناصری از گروه دارد که بیشترین ثبات و کمترین انعطاف پذیری و تغییر دارد. فرهنگ نتیجه یک فرآیند پیچیده یادگیری گروهی است که تنها تا حدی تحت تاثیر رفتار رهبر قرار می گیرد. پژوهشگران بسیاری که کوشیدهاند ویژگیهای سازمانهای موفق را بیان کنند، به طور مکرر بر تاثیر رهبری بر فرهنگ و قدرت و سرایت ارزشهای معنوی، عقاید و فرضیاتی تأکید کردهاند که نیروی کاری سازمان به آنها بستگی دارند. محققان دانشگاهی نیز رمز موفقیت ژاپنیها را در فرهنگ سازمانی میدانند. به طوری که معتقدند فرهنگ سازمانی قوی قادر است به میزان قابل توجهی بر تعهد کارکنان اثر بگذارد و استحکام رفتار آنان را افزایش دهد و جانشینی برای قوانین و مقررات رسمی باشد و حتی مؤثرتر از سیستم کنترل رسمی سازمان عمل کند. درصورتیکه فرهنگ قوی و مثبت بر اساس سبک رهبری موثر شکل بگیرد، باعث میشود که افراد درباره آنچه که انجام میدهند احساس بهتری داشته و امور را به نحو احسن انجام دهند.
در یک سازمان فرهنگ نقشهای متفاوتی ایفا میکند. از آن جمله، یک: فرهنگ سازمانی به کارکنان سازمان هویتی سازمانی میبخشد:آنچه سازمانهای موفق را برجسته میسازد و آنها را از دیگران متمایز میکند توانایی آنها در جذب، پرورش و نگهداری کارکنان بااستعداد و خلاق است و کارکنان نیز به نوبه خود وابستگی عمیقی نسبت به سازمان پیدا خواهند کرد. دو: فرهنگ سازمانی تعهد گروهی را آسان میسازد:در سازمانهایی که دارای فرهنگ قوی و توانمند هستند، کارکنان نسبت به ارزشها و اهداف سازمانی احساس تعهد و مسئولیت میکنند. منظور از تعهد سازمانی، پیوند و وابستگی روانی به سازمان است که در آن احساس درگیر بودن شغلی، وفاداری و باور به ارزشهای سازمانی جای دارد.سه: فرهنگ سازمانی ثبات نظام اجتماعی را ترغیب میکند:سازمانهای توانمند، معروف به داشتن معیارهای سختکاری و کنترلهای دقیق میباشند. برای نمونه کارکنان باید معیارهای نظافت و آراستگی را رعایت کنند و ضوابط انجام دادن وظیفه بهطور مشخص تعیین شده است. بدین ترتیب فضای آکنده از تعهد و هیجان و سختکوشی در سازمان به وجود میآید.چهار: فرهنگ سازمانی به شکل دادن رفتار کارکنان کمک میکند:سازمان یا فرهنگ قوی با کمک نمودن به اعضای خود برای پی بردن به محیط کار خود رفتار آنان را شکل میدهد. لذا سازمانهای موفق زمینهای را فراهم میآورند تا کارکنان برای آشنایی به تمام ابعاد سازمانی و مشکلات آن، شغل خود را از پایینترین مرتبه آغاز کنند تا با اصول بنیادی کار آشنا شوند. پنج: فرهنگ سازمانی بر وظایف و نحوۀ عملکرد مدیریت تأثیر میگذارد:فرهنگ سازمانی با ایجاد محدودیتهایی برای مدیریت بیان میکند که مدیر چه کاری میتواند انجام دهد و چه کاری را نمیتواند. هر عمل مدیر باید مورد تایید فرهنگ سازمان قرار گیرد. در غیر این صورت مطابق با ارزشها نخواهد بود و از سوی اکثریت اعضای سازمان مورد تأیید قرار نخواهد گرفت. از آنجایی که وظیفه تصمیمگیری در تمام وظایف مدیریت ازجمله برنامهریزی، سازماندهی، تأمین نیروی انسانی و هدایت و کنترل جاری است، عامل فرهنگ سازمانی نقش عمدهای را در نحوه عملکرد مدیریت و نوع انجام دادن وظایف آن ایفا میکند. بنابراین فرهنگ قوی و مقتدر، تاثیر بهسزایی در عمل تصمیمگیری مدیریت در تمام زمینهها دارد.
این موضوع مهم در سازمان ها چه تاثیری برروی عملکرد کارکنان خواهد داشت؟
مطالعات نشان دادهاند که رفتارهای موثر رهبری هنگامی که سازمان با چالش مواجه میشود، میتواند بهبود عملکرد را تسهیل نماید. در نتیجه موجب عملکرد بهتر و بهرهوری بیشتر میشود. بهرهوری را نمیتوان در قوانین و مقررات مدون و مکتوب جستوجو کرد، بلکه میتوان رهبری مناسب را از مهمترین عوامل شکلگیری موثر در فرهنگ، شرایط اجتماعی، نگرشها، طرز تلقی و نظام ارزشها دانست. از سوی دیگر عملکرد کارکنان، بهعنوان یک نگرش، فرهنگ و یک برداشت ذهنی از کار و زندگی به شمار میآید که هدف آن هوشمندانه کردن فعالیتها برای دستیابی به زندگی بهتر و متعالی است. در بهرهوری، بهبود عملکرد از دیدگاه کارایی و رسیدن به اهداف سازمانی از دیدگاه اثربخشی مد نظر است و کل این رویداد به سطح مطلوب بهرهوری منجر میگردد. مکانیزم اساسی افزایش بهرهوری در ارزشهای مشترک و تعهد به ارزشهای فرهنگی نهفته است. بهطوریکه میتوان با استفاده از نظام تعهد بالا که با سبک رهبری مناسب شکل گرفته است به عملکرد خوب دست یافت. برای ایجاد چنین سیستمی، ارزشهای فرهنگی مهمترین عامل هستند و در این میان رهبران حساسترین نقش را ایفا میکنند. زیرا بهبود عملکرد کارکنان در حیطهی مسئولیت رهبران است. افزایش عملکرد سازمانی نشات گرفته از بهبود عملکرد کارکنان، منجر به بهبود سطح زندگی و کیفیت بهتر زندگی کارکنان نیز خواهد شد. در عین حال زندگی بهتر باعث رشد فکری و افزایش توان اندیشهای و کاری انسان میشود. با توجه به مطالب فوق با القای هر ارزشی نظیر بهرهوری و بهبود عملکرد در سازمان لازم است تغییرات مناسب نیز در فرهنگ سازمان ایجاد شود تا به صورت یک فرهنگ سازگار با مقتضیات سازمانی جدید درآید. از اینرو رهبران باید فرهنگ موجود در سازمانهای خود را تجزیه و تحلیل کنند، سازمان مطلوب و مورد نظر خود را تعریف کرده و فرهنگ و ارزشهای مناسبی که اهداف آنها را حمایت کند مشخص و سپس ایجاد نمایند. و در مواقع مورد لزوم برای طرد و یا اصلاح بعضی از فرهنگهای رایج سازمانی راه حلهای مناسبی را انتخاب نمایند.
طراحی گرافیک و تبلیغات: 09123381563
منبع: mbanes.ir
- ۰۲/۰۴/۲۰